Saturday, December 22, 2012

برای مریم شفیعی و روزهای انتظارش برای عماد بهاور/ تا بازگردد 40 سال دارد و در انتظار او


 مریم را که می بینم یاد این شعر فروغ می افتم: " و این منم  زنی تنها؛در آستانه ی فصلی سرد."

مریم را که می بینم واژه "صبر" دوباره برایم معنی پیدا می کند.

مریم را که می بینم واژه "انتظار"  دوباره برایم معنی پیدا می کند.

مریم را که می بینم واژه "عشق" دوباره برایم معنی پیدا می کند.

وقتی که حکم 10 سال زندان عماد بهاور تایید شد، مریم در فیس بوک خود نوشت  " تا بازگردی 40 سال دارم و به انتظار تو."

ساده نوشته بود مریم جمله ایی ساده که هزاران حرف داشت، هزاران داد داشت، هزاران بغض داشت، جمله یک خط بود اما معنی آن یک عمر بود، یک زندگی، معنی جمله مریم هزار هزار صبر بود و ایمان بود و عشق بود و انتظار...

مریم را آن روز شناختم که این جمله را نوشت، و عماد بهاور را نیز از همسرش مریم شفیعی شناختم، در نگاه مریم، در چشم های او، در صبر و انتظارش و شمارش روزهاش می شد عماد را دید، عماد را حس کرد و فهمید....

سه سال از ده سال گذشته است، سه سال از نبودنش، روزها و ماه های اول می گفتیم و می خندیدیم که مگر به تهش هم میرسه، نهایتش سه ماه دیگست، نهایتش 6 ماه دیگست؛ زودتر از آنچه فکر کنی شوهرت می آید بیرون و روزهای سبز آزادی را باهم و در کنار هم هستید....، روزها و ماه ها خط خورد، به سه سال رسید.  روزهای سبز ما هنوز نرسیده است، روزها هنوز خاکستریست، یک روز رو به سفیدی یک روز به سیاهی اما هنوز سبز نشده است و عماد هنوز در زندان است و ما هنوز به مریم می گوییم به پایان ده سال نمی رسد.

باور دارم که  عماد خواهد؛ زودتر از 10 سال، دیشب به مریم گفتم تا آخر امسال خواهد آمد حتی شده برای مرخصی چند روزه اما می آید مطمئن باش و او چون همیشه لبخندی تحویلم داد و حتما در دل گفت:"  " تا بازگردی 40 سال دارم و به انتظار تو."

 

No comments:

Post a Comment